قصه های مهد کودک: موبایل خاله
موبایل خاله امروز که خاله امد مهد کودک ، کیفش را با احترام گذاشت رو میز یه جوری که انگار یه چیز مهمی تو کیفش گذاشته با بچه ها می خواستیم توی کیفش را نگاه کنیم ولی نمشد. یکدفعه یه صدایی امد و خاله رفت سراغ کیفش تا موبایلش را جواب بده. بعد فهمیدیم که خاله موبایل جدید خریده! خاله بعد از تموم شدن صحبتهاش، موبایلش را گذاشت تو کیفش و ..... من با بچه ها تصمیم گرفتیم بریم سراغ گوشی خاله و باهاش بازی کنیم. آخه مامانامون گوشیاشون خراب شده و دیگه نمیدن باهاش بازی کنیم. هر وقت هم که یواشکی موبایل مامانامون را برمی داریم، دعوامون می کنند. اخه تا حالا چند بار خرابش کردیم. بعد با بچه ها رفتیم دور خاله را شلوغ کردیم تا سهیل و مهردا...